حرارت فلسفه...فیزیک

و « آه » انتهای نام توست،ابتدای من...

هندسه ی کیهانی و مولانا

 


تئوری کوانتوم در کلام مولانا


در پست های پیشین از نسبیت و مولانا سخن گفتیم:

اما این بار مکانیک موجی را رمز گشایی می کنیم

 

 

عقل پنهان است و ظاهر عالمی

                          صورت ما موج یا از وی نَمی

این جهان یک فکرت است از عقل کل     

                       عقل کل شاهست و صورتها رُسُل

کل عالم صورت عقل کل است

                        اوست بابای هرآنک اهل قل است

این سخن هایی که از عقل کل است

                    بوی آن گلزار و سرو سنبل است

صورت آمد چون لباس و چون عصا

                     جز به عقل و جان نجنبد نقش ها

جنبشی بینی بگویی زنده است

                   وین نگویی کز خرد آکنده است

 

مولانا مسلما در بیان خود عقل،قصد تقسیم بندی آن از نظر مکتب اصالت عقل و یا تصور را نداشته است و

وقتی از عقل سخن می گوید باید مراد او اندیشه حاکم بر هستی نیز باشد. بنابراین دیدگاه مولانا با نظریه

کوانتوم سازگار است. دلیل آن اینست که عارف بزرک ما برای هستی یک عقل پنهان در نظر گرفته که می توان

آنرا اندیشه ی پنهان در عالم نیز تلقی کرد. صورت یا شکل ما  و جهان موجی از آن اندیشه یا خرد است. اشکال

و صور، فرستاده هایی از عقل یا اندیشه ی کل است و کل عالم ، صورت عقل کل است و عقل ما عقل جزئی

است، در برابر عقل کل .

تئوری کوانتوم سرانجام به ایده آلیسم فلسفی نزدیک می شود و نوعی رفتار هوشمندانه را برای ذرات

ابتدایی قائل است و نهایتا موج ِ حرکت ذره را از نوع موج اندیشه انسان می داند .

همانطور که عقل،روح و اندیشه ی انسان ساختار فضا- زمانی خاص خود را دارد،ماده فیزیکی هم تابع ساختار

فضا – زمانی از دیدگاه نسبیتی است. اما به نحوی این دوساختار      قابل  اتحاد اند. تنها وقتی یک ساختار به

دیگری تبدیل شود و قابلیت تبدیل داشته باشد، با یکدیگر متحد می شود و این درست مانند اتحاد  ماده و انرژی

است که از دیدگاه نسبیتی قابل تبدیل شدن به یکدیگر است.

به تعبیر " نلزبور "  از تئوری کوانتوم، جهان دارای دو دستگاه است :

 یکی دستگاه منظور یعنی یک اتم یا ذره زیر اتمی مانند الکترون ویا یک پدیده ی اتمی.

ودیگری دستگاه نظارت یعنی وسائا آزمایشی انسان .

اما باید اشاره کرد که دستگاه آزمایشی انسان،بدون اندیشه ی ناظر فاقد معناست و دستگاه نظارت پس از

ناظر قرار می گیرد،پس اول ناظر است بعد منظور.

در تئوری سیستم ها این دو دستگاه ، یعنی ناظر و منظور، در ارتباطی که با یکدیگر پیدا می کنند یک دستگاه

را بوجود می آورند،یعنی ناظر ومنظور و انسان و پدیده های اتمی یکپارچه شده و تشکیل یک سیستم واحد

را می دهد. در واقع روح و اندیشه،ناظر است که با پدیده ها و ذرات اتمی و زیراتمی متحد میشود. در عرفان

شرق نیز روح یک حقیقت غائی است که در بر گیرنده ی همه چیز است.

 

به این طریق کلیه ذرات عالم حتی آهایی که ضد هم(پاد ماده)هستند و آنانی که دارای بار منفی و

مثبت هستند، در یک نیروی غائی که روح نام دارد به وحدت میرسند.

 

این روح ،معادل عقل در بیان مولانا است.روح،عقل و اندیشه گر چه هر سه از لحاظ فلسفی با هم تفاوت دارند

و هر سه در سه دبستان فلسفی، یعنی روح گرایی،مکتب اصالت عقل و دبستان اصالت تصویر بر اریکه ی

شناخت انسان می نشیند، اما در بیان مولانا  به طور مترادف  استنباط می شود،کما اینکه در تئوری کوانتوم 

نیز وقتی از اتحاد پدیده های اتمی در یک میدان وحدت یافته ی نیرو سخن می رود،جدا کردن این سه از هم

ممکن نیست،بلکه اتحاد از نوع اندیشه ی آدمی است.

 

هیچ چیز ثابت و بر جای نیست        

  جمله در تغییر و سیر سروری است

ذره ها پیوسته شد با ذره ها

               تا پدید آید همه ارض و سماء

تا که ما آنجمله را بشناختیم

       بهر هر یک اسم ومعنی ساختیم

ذره ها از یکدیگر بکسسته شد  

                  باز با شکل دگر پیوسته شد

بار دگر این ذرات آشنا    

                غرق میگردند در گرداب ها

ذره ها بینم که از ترکیبشان  

                  صد هزاران آفتاب آمد عیان

صدهزاران نظم و آیین خدا 

                      علت صوری این خورشید 

آنچه داری در طریق کهکشان  

                     از ثوابت یا که از سیارگان

جملگی ترکیبشان زین ذره ها  

                   تا روزی میشوید از هم جدا

 

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۰/۱۱/۰۷ساعت 14:14  توسط zohal29  |